گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش

از جهان بیگانگی را کرده ام دربان خویش

تا نگردد لحظه یی با خواب راحت آشنا

دوختم مانند سوزن چشم بر مژگان خویش

دوست دانسته است قدر نعمت دیدار خود

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹۷

 

بخشم و شهوت و حرص، اینقدر مده خود را

نگاهبانی بستان، بدام و دد مگذار

واعظ قزوینی