×
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و یکم
بگذشت شب، سحر شد، تو نخفتی و نخوردی
نفسی برو بیاسا، تو از آن خویش کردی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۳
نه قبول کرده بودی که ز عهد برنگردی
چه گناه کردم آخر که خلافِ عهد کردی
به کجا روم زکویت به که التجا نمایم
که تو حیاتِ جانی که توم دوایِ دردی
من و دانش و محبت تو و هرچنان که خواهی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۸
نظری فکن که دارم تن زار و روی زردی
لب خشک و دیده تر دل گرم و آه سردی
تو که آفتاب حسنی چه غمت ز خاکساران
که بدامن تو هرگز ننشسته است گردی
غم جان خسته ما نخورد طبیب جانها
[...]