گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۶

 

شب من سیه شد از غم، مه من کجات جویم؟

به شب دراز هجران مگر از خدات جویم؟

نه ای آن گلی که آرد سوی مات هیچ بادی

ز پی دل خود است این که من از صبات جویم

سخنت به سرو گویم، خبرت ز باد پرسم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

شه من ترا نشان نه که من گدات جویم

همه حیرتم ندانم ز که و کجات جویم

چو به گنج‌های عالم تو به دست کس نیایی

به کدام برگ یارب من بینوات جویم

من دور از آستانت طلبم چه زین و آنت

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode