گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را

می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را

شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید

آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را

در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی

[...]

۳ بیت
طغرای مشهدی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را

هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را

در شب غریبی ها حلقه های زلف او

طرفه منزل امنی است خاطر پریشان را

در ثبوت ذات او نفی جمله واجب بود

[...]

۱۳ بیت
سعیدا