کشتگان خنجر تسلیم را

هر زمان از غیب جانی دیگرست

عقل کی داند که این رمز از کجاست

کین جماعت را زبانی دیگرست

جمله را شرح و بیانی دیگرست

زانک مرغان را زفانی دیگرست

منطق الطیرم زبانی دیگرست

مرغ آن از آشیانی دیگرست

کعبهٔ جانها مکانی دیگرست

این زمان آنجا زمانی دیگرست

زیر هر بیتی جهانی دیگرست

این سخن را ترجمانی دیگرست

زانکه این رمز از مکانی دیگرست

گفت ما از ترجمانی دیگرست

این سخن از ترجمانی دیگرست

مرغ این از آشیانی دیگرست

هر گره را نردبانی دیگرست

هر روش را آسمانی دیگرست

منزل عشق از جهانی دیگر است

مرد عاشق را نشانی دیگر است

بر سر بازار سربازان عشق

زیر هر داری جوانی دیگر است

عقل می‌گوید که این رمز از کجاست

[...]

همت ما را مکانی دیگرست

آسمان را آسمانی دیگرست

لطف او در پرده دارد چشم را

مغز او را استخوانی دیگرست

گو اجل این جان رسمی را برد

[...]