شه بسلمان گفت او در داش نیست

سرّ اسرار خدا خود فاش نیست

در عظیمی یک ملک همتاش نیست

از شگرفی پا و سر پیداش نیست

اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست

در دو عالم هیچکس همتاش نیست

همچو عالم پستی و بالاش نیست

عاشقی مقدور هر عیاش نیست

غم‌کشیدن، صنعت نقاش نیست

حسن محجوبی‌که ما را داغ‌کرد

گر قیامت فاش گردد فاش نیست

گر شوی آگه‌، ز آداب حضور

[...]

این می دیرینه در میناش نیست

شور «یارب» ، قسمت شبهاش نیست

بسته با امروز او فرداش نیست

حلقه های روز و شب در پاش نیست