ای مُرَقَّع‌پوش در خَمّار شو

با مغان مردانه اندر کار شو

چند ازین ناموس و تزویر و نفاق

توبه کن زین هر سه و دین‌دار شو

یا برو از حلقهٔ مردانِ دین

[...]

این زمان برخیز زیر دار شو

پیش آن سرگشتهٔ خون‌خوار شو

رو تو ترک غیر کن عطّار شو

و آنگهی از خواب خود بیدار شو

دیگر از خفتن بشب بیزار شو

وآنگهی با یاداو در کارشو

ای پسر از قوم خود بیزار شو

بازگرد از غفلت و بیدار شو

خیز و همچون مؤمنان دیندار شو

وآنگهی در کلبهٔ عطار شو

رو تو چون بوذر بشب بیدار شو

وآنگهی با ذکر حق درکار شو

رو تو از خواب امل بیدار شو

و آنگهی در وادی کرّار شو

تو ورا بشناس و با او یار شو

مست گرد و محو آن دیدار شو

آخر از خواب امل بیدار شو

یکدم ای مست هوا هشیار شو

ای دل غافل دمی بیدار شو

چند بد مستی کنی هشیار شو

اول از هستی خود بیزار شو

پس بعشق نیستی در کار شو

تاکی از خواب هوس بیدار شو

همچو بیداران دین در کار شو

ای دل آخر یک دمی بیدار شو

یک زمان جویای وصل یار شو

ای دل آخر ترک کن بیدار شو

آنگهی جویای وصل یار شو

پیرو درد دل عطّار شو

از هزاران گنج بر خوردار شو

بحر را گویم که هین پر نار شو

گویم آتش را که رو گلزار شو

زین قدم وین عقل رو بیزار شو

چشم غیبی جوی و برخوردار شو

خواب غفلت می‌کنی بیدار شو

آخر از خمر خطا هشیار شو

بعد از آن مستی چو ما هشیار شو

عارفانه بر سر بازار شو