گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

کار من آمد به جان از یار دور

نیست جان دادن چنان ازکار دور

ای که گویی چونی از غم چون بود

تن ز جان تنها دل ازدلدار دور

گر بنالم ور بگریم دور نیست

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode