گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲

 

سوختی ای مرهم جانها درون ریش من

آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من

شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب

بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من

ای که هم چاکر شدی هم بنده یار خویش را

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode