گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند

می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند

تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت

ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند

آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم

[...]

کمال خجندی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند

کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند

دست دعوی از کمان ابرویش کوتاه بود

زان جهت بردند و از طاق بلند آویختند

بود پنهان در یکتائی که در آخر زمان

[...]

محتشم کاشانی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

در ازل خاک وجود هر کس چون بیختند

حصه‌ی ما بی‌کسان با درد و غم آمیختند

شیخ بهایی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

رنگ حسن گل رخان هند را چون ریختند

پرتو مهتاب در پرویزن گل بیختند

می تواند گردهٔ رنگ بناگوشت شود

با شمیم گل هوای صبح را آمیختند

داد ازین دشمن مروت دوستان جویا که باز

[...]

جویای تبریزی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

سربداران بر سرش در خاک گرگان ریختند

همچو شیر شرزه خونش را به خاک‌ آمیختند

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode