گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰

 

دختر رز از کنار می‌کشان یکسو گرفت

پرده‌ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت

بزم عشرت روشنائی از کجا پیدا کند؟

کآتش می رفت و جانش دود تنباکو گرفت

سیر گلشن کردی و گل غنچه شد بار دگر

[...]

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

صبحدم خار چمن دامان آن دلجو گرفت

تا ز روی و موی او گل فیض رنگ و بو گرفت

یافتم راه فنا را همچو شمع صبحدم

جبههٔ اندیشه ام تا جای بر زانو گرفت

قطرهٔ اشکم چو گوهر بسته می ریزد زچشم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode