گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۳

 

گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی

پشت پیش این و آن پس چون همی چون نون کنی؟

دلت خانهٔ آرزو گشتست و زهر است آرزو

زهر قاتل را چرا با دل همی معجون کنی؟

خم ز نون پشت تو هم در زمان بیرون شود

[...]

ناصرخسرو
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۷

 

ایکه در آیینه بینی روی و ناز افزون کنی

آه اگر خود را بچشم من ببینی چون کنی

پنجه صبر مرا هرچند برتابی به جور

کی عنان قهر خود از دست من بیرون کنی

شیوه شیرین نهان میداری از ناموس خود

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode