گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند

طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند

پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را

باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند

سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳

 

گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرده‌اند

صد جگر افشرده تا یک جام پرخون کرده‌اند

از غبار خاکساری دیده رغبت مپوش

بر سر این خاک، ارباب نظر خون کرده‌اند

سهل باشد سر بر آوردن ز جیب آسمان

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

ترک هستی سالکان در زیر گردن کرده اند

رهنوردان کفش تنگ از پای بیرون کرده اند

در بیابان جنون امروز همچون گردباد

خیمه بر پا دوستان بر خاک مجنون کرده اند

دست گلچینان ز گلشن بسته بیرون برده اند

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

 

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

پای در دامن سری از جیب بیرون کرده‌اند

کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنی‌ست

بیخودان در لغزش پا سیر گردون کرده‌اند

اعتباری نیست کز ذلت‌کشان خاک نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴

 

می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند

شاهدان شهر ما از لعل میگون کرده‌اند

می‌پرستان ماجرا از حسن ساقی کرده‌اند

تنگ دستان داستان از گنج قارون کرده‌اند

در جنون عاشقی مردان عاقل، دیده‌اند

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode