گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۳

 

این منم، یارب که با دلدار هم زانو شدم

پهلوی او رفتم اندر خواب و هم پهلو شدم

دور دور از آفتاب روی او می سوختم

گشت جان آسوده چون در سایه گیسو شدم

وصل او از بس که باد شادی اندر من دمید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸

 

تا گرفتم خو به سحر نرگسش جادو شدم

گوشه چشمی ز خالش دیدم و هندو شدم

دوریی زنجیر رسوا می کند دیوانه را

تا ز دستم رفت زلف او پریشان گو شدم

ژنده پوشیدن نگردد جمع با تن پروری

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۸

 

در گلستانی که محو آن‌ گل خودرو شدم

چشم تا واکردم از خود چون مژه یک سو شدم

نشئهٔ آزادی من آنقدر ساغر نداشت

گردش رنگی به عرض شوخی آمد بو شدم

هرکه می بینم به وضع من تامل می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode