گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

آه کز سعی رقیبان یار ترک من گرفت

دشمنان را دوست گشت و دوست را دشمن گرفت

گر شد از دستِ غمش پاره گریبانم چه غم

چون بدین تدبیر روزی خواهمش دامن گرفت

ز آن گرفتار بلا شد دل که خونم خورده بود

[...]

خیالی بخارایی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

دیده تا رخساره دلدار را دیدن گرفت

جان ز فیض روی آن مه روی پروردن گرفت

آفتاب لایزالی برد پی در شرق و غرب

دل که در آغوش جان این ماه پروردن گرفت

بسکه در خودعاشق است آن آفتاب مه لقا

[...]

کوهی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۸

 

خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت

زنده دل را کرد در گور آن که این روزن گرفت

سرمه چشم ملایک می شود خاکسترش

هر که را برق تمنای تو در خرمن گرفت

برنمی خیزد به تعظیم قیامت از زمین

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت؟

داد حاتم گنجها از دست، تا دادن گرفت

نیست راهی ملک دولت را به از افتادگی

مصر را یوسف ز راه چاه افتادن گرفت

کی تواند تافت بازوی زبان قفل سکوت

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت

خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت

پرده شرم و حیا را زلف او در خون کشید

خط ز یوسف در لباس گرگ پیراهن گرفت

برق حسن او چو آه از حلقه آن زلف جست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۴ - طبیب

 

تا ز من شوخ طبیب احوال پرسیدن گرفت

نبضم از جا در تحرک آمد و جستن گرفت

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode