گنجور

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

بر سر آنم که پای صبر در دامن کشم

نفس را چون مار خط نهی پیرامن کشم

بس که بودم چون گل و نرگس دو روی و شوخ چشم

باز یکچندی زبان در کام چون سوسن کشم

بس که دنیا را کمر بستم چو مور دانه کش

[...]

سعدی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۰

 

من که نتوانم هوس را پای در دامن کشم

کی توانم عشق را دستی به پیرامن کشم

گر عروسان چمن پیشت به خوبی دم زنند

از قفا بیرون زبان هرزه سوسن کشم

تا مسم را زر کند اکسیر سازی در کجاست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode