گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸

 

عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن

سرکشان را پای دل در زلف مشکین بند کن

سوخت جانم در تمنای لب شیرین تو

تلخکامی را به دشنامی ز خود خرسند کن

گر گسست از دست مظلومان عنان تو سنت

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن

تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن

ای گل رعنا برای عندلیب بی‌نصیب

نیست گر بوئی به رنگی از خودت خورسند کن

تلخی شیرین لبان ناموس را خوش مایه‌ایست

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode