گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

 

هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است

جز جهان عشق نبود گر جهان بی غمی است

دیدن خلق است بیماری و وادیدست نکس

عید و نوروز از برای بی دماغان ماتمی است

رفته و آینده اهل حال را منظور نیست

[...]

صائب تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله

 

گرچه درعالم از او هر گوشه ملک معظمی است

لیک در ذاتش زدانش طرح دیگر عالمی است

زیر ظل رایتش هر دیو از حشمت جمی است

حلقه گردون بر انگشت جلالش خاتمی است

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode