گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح اتسز

 

ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف

مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف

زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را

کز تو در فردوس آسودست ارواح سلف

پایگاه شرع را از احترام تو علو

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی

 

آن خداوندی که فردوس است ازو شهر نسف

اهل حضرت راست از اقبال او جاه و شرف

بر خلایق ناید از وی جز مراعات و لطف

مردمی از خلق او زاید چو لؤلؤ از صدف

نیست جز وی در صف آزادگی دارای صف

[...]

سوزنی سمرقندی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف

از طرایف مدح او توزد همی نام طرف

تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع

تانگویی نام او مشکل بود نام شرف

خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم

[...]

ادیب صابر
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٣ - ایضاً له

 

گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف

هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف

چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب

از خیال روی او گوهر شود همچون صدف

همچو چنگ از پیش بر نارم سر اندر بندگیش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠۴ - ایضاً له

 

حبذا دارالحدیثی کز معالی و شرف

زیبد ار دارد بمهر و مه شرف

بسکه در شاهوار از بحر طبع مصطفی

جمع شد دروی ز گوهر پر بر آمد چون صدف

چون امام جمله اصحابش حدیثی پی فکند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢۴

 

حال صیغت امر و ماضی و مضارع بودنست

اسم فاعل اسم مفعول و مشبه جمع و وقف

مصدر و ا سم زمان اسم مکان ادغام و مد

التقاء ساکنین اعلال و قصر ابدال و حذف

افعل التفضیل اماله نسبت تخفیف همز

[...]

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴

 

نقد عمر زاهدان در توبه از می شد تلف

قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف

جرعه ای کز ساغر اهل صفا ریزد به خاک

خاک آن بر خون ارباب ریا دارد شرف

نکته عرفان مجو از خاطر آلودگان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف

باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف

ساخت جاروب حریم میکده موی سفید

خرقه پشمینه در پای خم افکند از کتف

خرده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب

[...]

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

قد کشیدی دیده ام تیر بلا را شد هدف

جلوه کردی عنان اختیارم شد ز کف

می نهد سر هر سحر بر خاک راهت آفتاب

جای آن دارد که سر بر چرخ ساید زین شرف

آسمان را دوش ذوق ماه نو در چرخ داشت

[...]

فضولی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

شکل ماه نو بدیدم در میان کهکشان

گفتم این تیری بود یارب گذاران از هدف

یا جمال یوسف مصر ملاحت را چو دید

با ترنج مه زلیخای فلک ببرید کف

ابوالحسن فراهانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - در تقاضا

 

ای شکنج آستینت موج دریابار جود

ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف

کاروانی کز دیار همتت گردد روان

نقش پای ناقه اش گوهر دهد همچون صدف

روی بر خاک درت سوده ست بهر کسب نور

[...]

سلیم تهرانی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۹

 

ای که رویت را بود بر مهر تابان صد شرف

تیرباران خیال غمزه ات جان را هدف

نسبت ماه دو هفته با رخت از ابلهی است

نی همین نقصانش از رویت خسوف است و کلف

آب حیوان، مهر رخشان در رخت باشد عیان

[...]

خالد نقشبندی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۹

 

لجه ات گردد سراب ای قلزم خورشید کف

آب می نائی ز شرم گوهر بطحا صدف

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۲

 

از پی خون ریز ماه برج خورشید نجف

بسته صف خیل ظلم از هر طرف

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۹

 

غرش شیر خدا ضیغم نی زار شرف

بشنو از دشت نجف

یغمای جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله

 

داورا یکره گرم مهر تو نفزودی شعف

کین هفت اختر هزاران باره ام کردی تلف

زیبدار صد گونه جیحون را برافزائی شرف

شمس شیر رایتت راشش جهت اندر کنف

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۴ - در مدح ماه بنی‌هاشم حضرت عباس(ع)

 

کی گرامی گوهر دریای تعظیم و شرف

ماهتاب بی‌خسوف و آفتاب بی‌کسف

این همه لشگر به قصد قتل تو بربسته صف

چند باید زد بهم از حفظ جان دست اسقف

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

دید در خون پیکر اعوان و اخوان یک طرف

غارت اموال یکسو آه طفلان یک طرف

پس نمود از بی‌کسی رو جانب ملک نجف

کای پدر این زمین از جور اعدا وااسف

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف

از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف

مر نمی خواندید ایران را همی مام وطن

ای وطن خواهان چه شد آن حرفهای نشر و لف

خود ندانستیم رندانه چه بود این قیل و قال

[...]

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

ای به خوبی در میان خوبرویان معترف

جبهه گل راست از شرم رخت داغ کلف!

گرچه در بند جنونم لیک هرسو می‌کشد

دامن زلفش گریبان مرا از هر طرف

خاک گردیدم به راهش بر امید انتظار

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode