گنجور

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷

 

بس که یاد آن لب و دندان چون دُر می‌کنم

دامن از اشک چو مروارید تر پُر می‌کنم

سال‌ها سودای ابروی تو در سر داشتم

بار دیگر آن خیال کج تصور می‌کنم

از وجودم تا عدم مویی نماند در میان

[...]

ابن حسام خوسفی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴

 

بس که شب‌ها دور ازان گل خاک بر سر می‌کنم

همچو سبزه صبحدم از خاک سر بر می‌کنم

در چمن می‌افتم از شوق رخش در پای گل

دامن گل را ز خوناب جگر تر می‌کنم

چون نمی‌بینم قدش را در چمن بر یاد او

[...]

جامی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴

 

چون دف تر ناله از بیداد کمتر می‌کنم

می‌کشم جور و تغافل در برابر می‌کنم

سرنوشتم گر شهادت نیست در کویت چرا

بوی خون می‌آید از خاکی که بر سر می‌کنم

بس که هردم می‌رسد فوج بلایی بر سرم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۸

 

در ریاضِ آفرینش صد دل بی‌برگ را

با تهیدستی رعایت چون صنوبر می‌کنم

بر دل من کلفتی از درد و داغ عشق نیست

بستر و بالین ز آتش چون سمندر می‌کنم

خوار می‌گردند دنیا دوستان در چشم من

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳

 

در وفا، انکار آن شوخ ستمگر می کنم

آنچه از بی رحمی اش گویند، باور می کنم

چرخ می خندد ز روی شادمانی تا سحر

شام غم چون گریه از بیداد اختر می کنم

دل تسلی نیست در ماتمسرای فوت وقت

[...]

طغرای مشهدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۲

 

شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم

گردن مینا به دستم می به ساغر می‌کنم

شعله‌ها را سیر خاکستر عروجی دیگر است

جمله پروازم اگر سر در ته پر می‌کنم

گر بخوانم قصهٔ عیش تهی از خود شدن

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode