گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا

کرد مشکین چنبر او پشت چون چنبر مرا

عشق او سیمین و زرّین ‌کرد روی و موی من

او همی خواهد که بِفریبد به سیم و زر مرا

تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او

[...]

امیر معزی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱ - باب پادشاه و برهمنان

 

کوه گفت: از شرم حلمش عاشقم بر ماه دی

زانکه باد ماه دی در سر کشد چادر مرا

نصرالله منشی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

گرچه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا

در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا

آرزویی هر زمان در دل بر آتش می نهم

آتش بی دود، باشد عیب چون مجمر مرا

جوهر آیینه من چون زره زیر قباست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا

کشتی از باد مخالف گشت بی لنگر مرا

تا چو طوطی از سخن کردند شیرین کام من

نی به ناخن می کند شیرینی شکر مرا

موج را سرگشته سازد حلقه گرداب بیش

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

گر به دام افتد هوای گلستان در سر مرا

آتش پرواز گردد یاد بال و پر مرا

آهن شمشیر من در صلب خارا برق بود

سوخت خون ساده لوحی در رگ جوهر مرا

صیقل آیینه ام در سنگ خارا می نمود

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۳۴ - چیت گر

 

آن نگار چیت گر آمد شبی بر سر مرا

نیست دیگر آرزوی بالش و بستر مرا

سیدای نسفی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۲ - صفایی نراقی

 

ترک سر گفتم نخست آنگه نهادم پایه راه

اندرین ره هرچه آید گو بیا بر سر مرا

طرفه حالی بین که من جویم ز زخم تیغ او

عمر جاویدان او ترساند از خنجر مرا

رضاقلی خان هدایت
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

گفتمش: یارا چرا لاغر بود پیکر مرا؟

گفت: از عشق میانی همچو مو لاغر مرا

گفتمش: بهر چه پشتم در جوانی چنبر است؟

گفت: زان باشد که باشد زلف چون چنبر مرا

گفتمش: غم بر رگ جانم چرا نشتر زند؟

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - شکوه و تفاخر

 

کَند از جا عاقبت سیلابِ چشمِ تر مرا

همّتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا

آتشی سوزنده‌ام‌، وین گیتی آتش‌پرست

هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا

از تف سوزنده آهم گرم بگدازد چو موم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode