گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق

گرچه ما باری نه‌ایم از عشقبازی مرد عشق

ما همه دعوی کنیم از عشق و عشق از ما به رنج

عاشق آن باید که از معنی بود در خورد عشق

عشق مردی هست قائم گر بر و جانها برد

[...]

سنایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسم‌بیگ قسمی

 

یارب آن شب کز جهان می‌بست بار درد عشق

برد ازین عالم به آن عالم چه راه آورد عشق

خون او گلگونهٔ رخسارهٔ جور است از آنک

شد شهید و رو نگردانید از ناورد عشق

عاشق مردانه رفت و حسرت سد مرده برد

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode