گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۲

 

دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم

ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم

در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب

داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم

زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم

کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او

پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم

نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل

[...]

سنایی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰

 

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم

بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم

داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی

دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم

بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع

[...]

کمال خجندی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸

 

تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم

چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم

کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت

کاشتم تخم هوس‌ها را و دل برداشتم

در بیابان طلب از ننگ واپس‌ماندگی

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم

در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم

ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین

من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم

ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۶

 

چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم

گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم

بستر وبالین من بود از پروبال هما

تا درین بستانسرا سر در ته پرداشتم

دامن پاک قیامت را چرا در خون کشم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۷

 

شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم

طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم

شرح می دادم به آن لب تلخکامیهای خویش

راه حرفی همچو طوطی پیش شکر داشتم

بر لب سر چشمه کوثر ز روی شرمگین

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸

 

پیشتر ز افلاک شور عشق بر سر داشتم

پیشتر ز املاک تسبیح تو از بر داشتم

پیش از آن کز مشرق هستی برآید مهر و مه

بر کمر از شمشه مهر تو زیور داشتم

پیش ازاین ناهید در بزم تو مطرب بوده مه

[...]

فیض کاشانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰

 

کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم

زان قیامت جلوه در دل شور محشر داشتم

با زبان حال تا حال دلم گوید به یار

نامهٔ صد پارهٔ چون بال کبوتر داشتم

از نزاکت ماند رخسار او جای نگاه

[...]

جویای تبریزی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بس که دیدم سست‌عهدی از تو دل برداشتم

از تو ای پیمان‌شکن امید دیگر داشتم

داشتم امید وصل اکنون به هجران خوشدلم

عاقبت بر دل نهادم آنچه در سر داشتم

سرکشی ای شاخ گل از بلبل خود تا به چند

[...]

طبیب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

کی شکایت از دل بی رحم دلبر داشتم؟

گر چو او من هم دلی از سنگ در بر داشتم

نیست غم گر داده ام جان ز آنکه با خود کرده ام

آن غمی کآن را زجان خویش خوش تر داشتم

دیدم استغنای او اکنون به زخمی راضیم

[...]

سحاب اصفهانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

دیدم آن هنگامه، بیجا خوف محشر داشتم

خود همان شورست کاندر زیست در سر داشتم

طول روز محشر و تاب مهر ذوقی بود و بس

جلوه برقی در ابر دامن تر داشتم

تا چه سنجم دوزخ و کوثر که من نیز این چنین

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode