گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

 

تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است

پیچ و تاب رشته در جان گهر افتاده است

رشته سر در گم جان را به دست آورده است

دیده هر کس بر آن موی کمر افتاده است

هست چون تسبیح در هر رشته اش صددل گره

[...]

صائب تبریزی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

زلف بر رخسار آن والاگهر افتاده است

یا که هندوئی است در آتش به سر افتاده است

بر خلاف اینکه می گویند در چین است مشک

زلف او را بین که چین در مشک ترافتاده است

تا منجم دیده افتاده است در عقرب قمر

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode