گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

 

گر به قسمت قانعی بیش و کم دنیا یکی است

تشنه چون یک جرعه خواهد کوزه و دریا یکی است

حرص گر دهقان نباشد کشت را شبنم بس است

خوشه و خرمن به پیش چشم استغنا یکی است

کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳

 

شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است

خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است

نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز

گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است

نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳۸

 

در حقیقت عاشق و معشوق را دل‌ها یکی است

شیشه را از روی نسبت اصل با خارا یکی است

هست شام هجر ما آیینه صبح وصال

نور و ظلمت پیش چشم مردم دانا یکی است

ناوکش چون بر دلی آید ز صد دل خون چکد

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode