گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

سر بلندی بین، که دایم در سرم سودای اوست

قیمت هرکس بقدر همت والای اوست

بنده آن چشم مخمورم، که از مستی و ناز

در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست

«لن ترانی » می رسد از غیب موسی را خطاب

[...]

قاسم انوار
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست

بسته افسون سحر چشم مارافسای اوست

گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد

ای بسا دل‌ها که چون پروانه ناپروای اوست

خانه چشمش سیه کان شوخ یغمایی‌صفت

[...]

ابن حسام خوسفی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۹

 

سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست

قیمت هر کس به قدر همت والای اوست

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۹

 

تا به بریانی که صد جان در جهان شیدای اوست

«سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست»

چون هریسه فارغ است از روغن و سوز درون

زان همه فریاد مشتاقان ز استغنای اوست

فتنه آن گرده نانم که از سودای او

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

آنچه در چشمم ز یار و طلعت زیبای اوست

جای آن دارد اگر جان و دلم شیدای اوست

دارد از نور رخش شمع شبستان پرتوی

ورنه پروانه چرا زینگونه ناپروای اوست

او به کس ننموده روی و شهر ازو پر گفت و گوی

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

سرمه ره دردیده زان دارد که خاک پای اوست

هرکه را باشد ادب درچشم مردم جای اوست

شاخ گل را با چنان حسنی که از گل حاصل است

داغ حسرت بر دلش از قامت رعنای اوست

زان گنهکاری که با قدش بدعوی سروخاست

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

حسن خوبان جهان عکس رخ زیبای اوست

لاجرم در هر سری از زلفشان سودای اوست

آفتاب عشق با هر ذره دارد نسبتی

نسبت معشوق و عاشق عین نسبت های اوست

هست روشن پیش ارباب نظر چون آفتاب

[...]

اسیری لاهیجی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست

جان باستقبالش آمد آنکه جان ماوای اوست

مژدگانی ده قدومش را که اینک میرسد

آنکه جان مست شراب عشق روح افزای اوست

اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » قصیدهٔ ۳ - بشارت به ظهور مهدى موعود و منقبت آن زبده موجود

 

مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست

جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست

مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد

آنکه جان مست شراب عشق روح‏ افزای اوست‏

مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » قصیدهٔ ۳ - بشارت به ظهور مهدى موعود و منقبت آن زبده موجود

 

مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست

جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست

مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد

آنکه جان مست شراب عشق روح‏ افزای اوست‏

مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode