گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۹ - وله ایضا

 

داستانه ظالمی چون خوانداز دفتر کسی

مردوزن بنگر که بر جانش چه نفرینها کنند

پس تو امروز آن مکن کو کرددی از ظلمها

ورنه آن نفرین همه بر جان تو فردا کنند

کمال‌الدین اسماعیل
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

عاشقان را تا به کی در کوی تو رسوا کنند

بی دلان را اینچنین سرگشته و شیدا کنند

روی بنما تا زمانی عاشقان روی تو

دیده ی مهجور را بر روی تو بینا کنند

ور نهان داری پری رویا ز چشم ما رخت

[...]

جهان ملک خاتون
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۰

 

هر که خود را بشکند در دیده هایش جا کنند

هر که گردد حلقه، بر رویش در دل وا کنند

پاک اگر شویند دست از چرک دنیا خاکیان

دست در یک کاسه با خورشید چون عیسی کنند

آبروی خود به خاک تیره یکسان کرده اند

[...]

صائب تبریزی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱ - قطعه ای است که قائم مقام از جانب میرزاذره گفته

 

خسروا! ای آن که خدام درت از یک نظر

ذره را برتر ز خورشید جهان آرا کنند

هر کجا از لای نفی مردمی باشد سخن

قامت ذات ترا پیرایه از الا کنند

مر ترا فر سکندر داد یزدان از ازل

[...]

قائم مقام فراهانی
 
 
sunny dark_mode