گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳

 

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد

دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد

با غ بار دل ز بس آمیخت از سیلاب اشک

دامنم پرخاک همچون دامن افلاک شد

هیچ کس پرورده ی خود را نمی خواهد زبون

[...]

سلیم تهرانی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

بس که از چشم تر ما آستین نمناک شد

دست ما در آستین همرنگ برگ تاک شد

آستین برداشتم یک دم ز پیش آب چشم

شام غم تا دامن صبح از کدورت پاک شد

طغرای مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

بس که دود آه عاشق پرده افلاک شد

سینه افلاک از داغ کواکب پاک شد

پا ز عزت بر زمین ننهد ملک در شهر عشق

بس که در هر کوچه‌اش جسم عزیزان خاک شد

اتحادی هست با خونین‌دلانم، زان سبب

[...]

قدسی مشهدی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۸ - ترکیب بند

 

عالم از ارجاس کفر و شرک شیطان پاک شد

جان ایمان شاد و قلب کفر و کین غمناک شد

دوست کانی جام باید نوش کرد از دست دوست

زیر پای دوستان دشمن سرش چون خاک شد

کوس آزادی زدند از چرخ تا هفتم زمین

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode