گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

 

هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است

چاه راهم چون قلم پیوسته همراه من است

گشته از افتادگی آن سرفرازی حاصلم

کاسمان در سایهٔ دیوار کوتاه من است

از طریق راست خاشاکِ خطرها رفته‌اند

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است

هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است

در جگر آبم نمانده، گریه را سامان کجاست

آستینم تر ز ننگ دست کوتاه من است

نرگسی بر رهگذار خویش دیدم، سوختم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳

 

خاکساری تا دلیل جان آگاه من است

می کند هموار هر چاهی که در راه من است

مشت بر خارا زدن، بازوی خود رنجاندن است

می کند با خویش بد هر کس که بدخواه من است

انتقام از دشمن عاجز به نیکی می کشم

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode