گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

مردم و خود را زغمهای جهان کردم خلاص

خلق عالم را ز فریاد و فغان کردم خلاص

در غم عشق جوانی می شنیدم پند پیر

خویشتن را از غم پیر و جوان کردم خلاص

خوش زمانی دست داد از عالم مستی مرا

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

مردم و خود را ز غمهای جهان کردم خلاص

عالمی را هم ز فریاد و فغان کردم خلاص

در غم عشق جوانی می شنیدم پند پیر

خویشتن را از غم پیر و جوان کردم خلاص

خوش زمانی دست داد از عالم مستی مرا

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode