×
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴
هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۵
عاشق مستم به کوی می فروشان می روم
ساقی رندم به سوی باده نوشان می روم
کوزهٔ می دارم و رندانه می گردم روان
عقل را بگذاشتم نزدیک مستان می روم
نقطه در دایره بنمود خوش دوری تمام
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه
عاصیم لایق به آتش سوی نیران میروم
نی بجز از انفعال جرم و عصبان میروم