گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۹

 

می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان

سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان

ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا

تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان

اشتران سربریده پای بالا می نهند

[...]

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

امشب افتاده ست شوری در میان عاشقان

گویی آن کان نمک شد میهمان عاشقان

با خیال خط سبزش خوان عشق آراسته ست

هرگز این سبزی مبادا کم ز خوان عاشقان

عاشقان رفتند و می آید پی گمگشتگان

[...]

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

واله رخسار جانانست جان عاشقان

نیست پیدا برکسی حال نهان عاشقان

هست برتر حالت عشاق از فهم خرد

برزبان ناید ازین معنی بیان عاشقان

عاشقی کز عشق جانان از خودی گیرد کنار

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۷

 

ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان

این نشان از بی نشان دارد روان عاشقان

در حقیقت دنیی و عقبی دو منزل بیش نیست

این دو منزل را یکی سازد روان عاشقان

دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode