گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۷

 

از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است

کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است

می مکد چون شمع تا روز جزا انگشت خویش

هر که بر خوان وصال او شبی مهمان شده است

آسمان از کهکشان در حلقه زنار اوست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۸

 

بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است

زندگی دشوار و ترک زندگی آسان شده است

خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب

منقلب اوضاع من از گردش دوران شده است

دل ضعیف و مغز پوچ و خلق تنگ و فهم کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۹

 

شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است

برگ این نخل برومند از ثمر پنهان شده است

دست از دامان دلهای پریشان برمدار

رو به دریا می رود ابری که بی باران شده است

می تراود از در و دیوار او نقش مراد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است

شیشه الوان، بجای نعمت الوان شده است

بسکه دانند از قدوم دوستان خود را خراب

سیل در کاشانه ها اکنون به از مهمان شده است

پشت و روی خود یکی کن، خواهی ار ارزندگی

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳

 

باز سرگرمی نظاره به سامان شده است

شعلهٔ ایمن دیدارگل‌افشان شده است

زین چراغان‌که طرب‌جوشی انجم دارد

آسمانی دگر از آب نمایان شده است

در دل آب به این رنگ چمن پیراکیست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode