گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

هر که در راه حقیقت از حقیقت بی‌نشان شد

مقتدای عالم آمد پیشوای انس و جان شد

هر که مویی آگه است از خویشتن یا از حقیقت

او ز خود بیرون نیامد چون به نزد او توان شد

آن خبر دارد ازو کو در حقیقت بی‌خبر گشت

[...]

عطار
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - مطبخ خواجه

 

خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام

هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد

مطبخی می‌خواست رو سازد سیاه از دست او

در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد

وحشی بافقی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵

 

بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد

در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد

حسن و عشق از اتحاد آینه روی همند

غنچه تا نگشود لب منقار بلبل وا نشد

حله فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳

 

از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد

مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد

تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند

خون می هرگز و بال گردن مینا نشد

تا کف دریا نگردید استخوان سوده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴

 

درد من خاطرنشان یار بی‌پروا نشد

خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد

عاشقی، بر خواری و بی‌اعتباری صبر کن

عندلیب از خنده بی‌جای گل از جا نشد

وقت آن دیوانه خوش کز شهر چون می‌شد برون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴

 

درد من خاطرنشان یار بی‌پروا نشد

خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

در ازل نگشود چشمم تا غمش پیدا نشد

دیده ام چون شمع جز بر روی آتش وا نشد

گر به سویش ره نیابی، پا مکش از جستجوی

قطره بی سرگشتگی همصحبت دریا نشد

طغرای مشهدی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۴ - قفل گر

 

قفل گر امرد میان ما و او سودا نشد

تا نیامد خانه ام قفل دل او وا نشد

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳

 

آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد

هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد

مصر معموری بود از اشک و آه ما خراب

در کدامین شهر جا کردیم کان صحرا نشد

کی به بزم دلبری خون نیاز عاشقان

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۴

 

مخمل و دیبا حجاب هستی رسوا نشد

چشم می‌پوشم‌ کنون پیراهنی پیدا نشد

در فرامشخانهٔ امکان چه علم و کو عمل

سعی باطل بود اینجا هر چه شد گویا نشد

زآن حلاوتها که آداب محبت داشته‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode