گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۹

 

سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است

دانه صیاد اینجا آستین افشاندن است

نیست ممکن سر برآوردن به سعی از کار عشق

ساحل این بحر خونین دست بر هم ماندن است

زاهدان خشک را با عشق گشتن همسفر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۰

 

خنده رویی میهمان را گل به جیب افشاندن است

تنگ خلقی کفش پیش پای مهمان ماندن است

از صراط المستقیم شرع پوشیدن نظر

با دو چشم بسته تنها در بیابان ماندن است

بر زبان گستاخ راندن حرف نزدیکان حق

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode