گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۰

 

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت

نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت

همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم

این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت

گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

ای سیه زلف نگار از بس پریشان بینمت

همچو خود سرگشته بر رخسار جانان بینمت

با وفائی چون ز مرگ من ترا هست آگهی

ز آن سیه پوشیده ای زآنرو پریشان بینمت

روی گندم گون یار من بود باغ بهشت

[...]

بلند اقبال
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت

هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!

شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت

کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت

خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode