گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

همنشین درد باید شد چو درمان بایدت

ترک جان باید گرفت ار وصل جانان بایدت

وصل جانان در نیابی تا ز جان در نگذری

مرد جانان نیستی بی شبهه تا جان بایدت

تن به دشواری فرو ده تا به آسانی رسی

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۲

 

از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت

بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت

داروی درد محبت ترک درمان کردنست

دردی دردی بنوش ارزانک درمان بایدت

داده ئی خاتم بدست دیو و شادروان بباد

[...]

خواجوی کرمانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

دُرد دردش نوش کن گر صاف درمان بایدت

جان فدا کن همچو ما گر وصل جانان بایدت

گر عطای شاه می خواهی گدائی کن چو ما

بندگی کن بر درش گر قرب سلطان بایدت

در سواد کفر زلفش نور ایمان رو نمود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
sunny dark_mode