گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

ضعف کرد آگه از احوالم دلارام مرا

رنگ از رخ رفتهٔ من برد پیغام مرا

ترسم از جوش نزاکت چون رگ گل جا کند

تار پیراهن به تن شوخ گل اندام مرا

دام در خاکی بود هر جلوه موج مرا

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱

 

بی‌سخن باید شنیدن چون نگین نام مرا

زخم دل چندین زبان داده‌ست پیغام مرا

بی‌نشانی مقصدم اما سراغ ما و من

جامه‌ای دارد که پوشیده‌ست احرام مرا

عمرها شد در فضای بی‌نشان پر می‌زنم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

قاصد به حیرت‌کن ادا تمهید پیغام مرا

کز من نمی‌ماند نشان گر می‌بری نام مرا

حرفی‌ست نیرنگ بقا، نشنیده‌گیر این ماجرا

می نیست جز رنگ صداگر بشکنی جام‌مرا

دارم ز سامان الست اول‌گداز آخر شکست

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

بس که شهد مدعا حال نشد کام مرا

کرده‌اند از سنگ نومیدی مگر جام مرا؟!

غرق موج شبنم خجلت شود رخسار او

هرکه جوید چون نگین گر از جهان نام مرا

آنقدر تمهید سامان جنون دارد دلم

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode