عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدمشبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوارراست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبرگوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم
میمپرس از من سخن زیرا که چون پروانهایدر فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۱
آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
نسخهٔ آزادیام خجلت کش شیرازه بود
از تپیدنها ورق گرداندم و اجزا شدم
عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید
باده جز یاد شکستن نیست تا مینا شدم
هر دو عالم خانهٔ نقاش شد تا در خیال
صورتی چون نام عنقا بیاثر پیدا شدم
بینقابیهای گل بیالتفات صبح نیست
آنقدر […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲
بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم
خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم
صحبت بیگفتگویی داشتم با خامشی
برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم
صد تعلق در طلسم وهم هستی بستهاند
چشم واکردم به خویش آلودهٔ دنیا شدم
آسمان با من صفایی داشت تا بودم خموش
نالهای کردم غبار عالم بالا شدم
از سلامت نوبهار هستیم بویی نداشت
یک نقاب رنگ بر روی […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۳
چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم
درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم
عرصهٔ آزادی از جوش غبارم تنگ بود
بر سر خود دامنی افشاندم و صحرا شدم
معنیم از شوخی اظهار آخر لفظ توست
بسکه رنگ بادهام بیپردهٔ مینا شدم
در فضای بیخودیها پی به حالم بردنست
هر کجا سرگشتهای گم گشت من پیدا شدم
هر بن […]
