گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

این همه خونخواریم زان نرگس خونخواره چیست

چون نخواهد یار جز خونخواری من چاره چیست

گرنه برمن دست برده هجر زور آورده است

در درونم جان و در بیرون گریبان پاره چیست

ایستادن را نمی داند سرشکم ای حکیم

[...]

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

بیدلی کو از او پرسم دل آواره چیست

از مزاج دل تفاوت تا به سنگ خاره چیست

عهد پیش از خاطرم شد، عشق گویا بنگرم

بی وفایی های بخت و شوخی سیاره چیست

چاره ای آخر ضرور است از پی تحصیل درد

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode