×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۵
دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است
بادبان و لنگرش بیداری و خواب من است
از فروغ عاریت پاک است وحدت خانه ام
زردی رخساره من شمع محراب من است
ثابت و سیاره گردون من اشک است و داغ
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲
بزمگردون صبحخیز ازگرد بیتاب من است
نور این آیینهٔ مینا ز سیماب من است
یکجهان ضبط نفس دارد به خود پیچیدنم
رشتهٔموهوم هستی تشنهٔنابمن است
تا تغافل دارم از وضع جهان آسودهام
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
شور دریای محبت موجی از آب من است
برق شمشیر حوادث لمعه تاب من است
پردهدار ساز قانون بم و زیر غمم
نغمه «عشاق » از آهنگ مضراب من است!
نیست جز تعبیر حیرانی مرا فال دگر
[...]