گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کشید

به ز ناز سرو کز باد هوا باید کشید

با وجود قامتت سوسن ز رعنائی و لطف

گر کند دعوی زبانش از قفا باید کشید

ما اگر مشگ ختا گفتیم زلفت را به سهو

[...]

خیالی بخارایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید

پای در دامان و دست از مدعا باید کشید

بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست

کز طبیبان منت از بهر دوا باید کشید

منت دریا کشند ار قطره ای احسان کنند

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۴

 

پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید

اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید

نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را

در محیط بیکران دست از شنا باید کشید

گر نمی آیی برون از خود به استقبال مرگ

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸

 

دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید

خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید

تلخ و شیرین تا به کام خواهشت یکسان شود

ساغر لبریز تسلیم و رضا باید کشید

در سواد هند خوش در کشمکش افتاده ایم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode