گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹

 

ساقیا توبه شکستم، جرعه‌ای می ده به دستم

من ز می ننگی ندارم، می‌پرستم می‌پرستم

سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان

ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم

رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم

[...]

عطار
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

دیده و دل تا به عقد گوهر و لعل تو بستم

بر رخ از جزع یمان بس رشته مرجان گسستم

جان سپاری را به پایت سرفکندم و ز رقیبان

مردم از خجلت که ماند غیر این کاری ز دستم

دور چون با من رسد ساقی مرا ساغر مپیما

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode