×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸
چشم ما آبش به هرسو میرود
آبروی ماست بر رو میرود
میرود از چشم ما آب خوشی
همچو سیلابی که از جو میرود
دل چو دست و سر به پای او فکند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹
خون دل از دیده بر رو می رود
آبروی ما به هر سو می رود
جمع گشته قطره قطره آب چشم
همچو سیلی سوی هر جو می رود
می رود دل بر در میخانه باز
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰
آب چشم ما به هر سو می رود
خوش روان از دیده بر رو می رود
می رود خاطر به کوی می فروش
آفرین بر وی که نیکو می رود
ای که گوئی از در دلبر برو
[...]