گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

ای خجل با روی و زلفت روز و شب

مانده ام با روی و زلفت در عجب

رویت از روز است یا روز از رخت

شب ز زلف توست یا زلفت ز شب

کرده ای از روی روزی مختصر

[...]

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

بوالمظفر ظل حق چون آفتاب

مالک الملک جهان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

کسری اسلام، خاقان کبیر

خسرو سلطان نشان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

چار ملت را سوم جمشید دان

بل دوم مهدیش خوان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

رایت و چتر جلال الدین سزد

صبح و شام آسمان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

برق تیغش دیدبان در ملک و دین

ابر جودش میزبان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

کمترین اقطاع سگبانان اوست

قندهار و قیروان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

در شب و روزش دو خادم روز و شب

جوهر این و عنبر آن در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

خاص بهر لشکرش برساخت چرخ

ترک و هندو دیدبان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

زله‌خوار تیغ و مور خوان اوست

وحش و طیر انس و جان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

خاک درگاهش به عرض مصحف است

جای سوگند کیان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

بخت بادش پاسبان و اسلام را

باس عدل پاسبان در شرق و غرب

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

ای عجب دردی است دل را بس عجب

مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر

همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

روز و شب چون غافلی از روز و شب

کی کنی از سر روز و شب طرب

روی او چون پرتو افکند اینت روز

زلف او چون سایه انداخت اینت شب

گه کند این پرتو آن سایه نهان

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

گفته‌ای من با شماام روز و شب

یک نفس فارغ مباشید از طلب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

چون به دعوت کرد شیطان را طلب

گشت شیطانش مسلمان زین سبب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

هرک غایب شد ز ملکش ای عجب

او نپرسید و نکرد او را طلب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت سیمرغ » حکایت سیمرغ

 

ابتدای کار سیمرغ ای عجب

جلوه‌گر بگذشت بر چین نیم شب

عطار
 
 
۱
۲
۳
۳۰
sunny dark_mode