مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۹۱ - یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکانِ شاهزاده از نصوح
بانگ آمد ناگهان که رفت بیم
یافت شد گمگشته آن دُر یتیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن
پس خطر باشد مقلد را عظیم
از ره و رهزن ز شیطان رجیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۱ - جواب گفتن خر روباه را
مار بد جانی ستاند از سلیم
یار بد آرد سوی نار مقیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۲ - جواب گفتن روبه خر را
عالم وهم و خیال طمع و بیم
هست رهرو را یکی سدی عظیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر
امر عاجز را قبیحست و ذمیم
خشم بتر خاصه از رب رحیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
پادشاهی کن ببخشش ای رحیم
ای کریم ابن الکریم ابن الکریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
گفت نه نه من حریف آن میم
من به ذوق این خوشی قانع نیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳ - نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند
جذب یک راههٔ صراط المستقیم
به ز دو راه تردد ای کریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۵ - تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهٔ گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
میکشد آن دانه را با حرص و بیم
که نمیبیند چنان چاش کریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی
گفت قاضی من قضادار حیم
حاکم اصحاب گورستان کیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را
خندهها در گریهها آمد کتیم
گنج در ویرانهها جو ای سلیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۱ - جواب دادن قاضی صوفی را
چون بگفتی ای صبور و ای حلیم
چون بگفتی ای شجاع و ای حکیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۴ - باقی قصهٔ فقیر روزیطلب بیواسطهٔ کسب
باز ارجاء خداوند کریم
در دلش بشار گشتی و زعیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
چون الف چیزی ندارم ای کریم
جز دلی دلتنگتر از چشم میم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
صد چو ماهست آن عجب در یتیم
که به یک ایماء او شد مه دو نیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۱ - بحث کردن آن سه شهزاده در تدبیر آن واقعه
هر سه در یک فکر و یک سودا ندیم
هر سه از یک رنج و یک علت سقیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره
باز سلطانم گشم نیکوپیم
فارغ از مردارم و کرکس نیم