عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » پیام خداوند به بندگان توسط داود
هرچ آن جز ما بود در هم فکن
چون فکندی بر همش در هم شکن
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت
این علوم ظاهری را ترک کن
بیش عطّار آعلاج مرگ کن
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۲۲ - تنبیه حال گرفتاران دنیا و شیرین نمودن ایشان بطلب مولی
ترک صید آهوی دنیا بکن
خویشتن را همچو سگ رسوا مکن
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۹ - در مذهب غیبت نمودن و اندیشۀ آن، و مجلس گفتن شیخ شبلی و سؤال سائل و جواب دادن شیخ او را و تنبیه شدن شیخ از آن
گفت ای شیخ زمانه توبه کن
غیبت سرگشتگان دیگر مکن
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
راه خود بر من کنون آسان بکن
پرده بازی بیش از این چندین مکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۳ - تمامی قصهٔ زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
چون نمیرد پیش او کز امر کن
ای امیر آب ما را زنده کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۶ - وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
باز وحی آمد که در آبش فکن
روی در اومید دار و مو مکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق
تو برین دکان زمانی صبرکن
تا گزارم فرض و خوانم لم یکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۶ - تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
لیک آن مستی شود توبهشکن
منسی است این مستی تن جامه کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
تا بگفتی جبرئیلش هین مکن
که ترا بس دولتست از امر کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۳ - تفسیر این آیت که وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرةَ لَهیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمونَ کی در و دیوار و عرصهٔ آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زندهاند و سخنگوی و سخنشنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدُّنیا جیفةٌ وَ طُلّابُها کلابٌ و اگر آخرت را حیات نبودی آخرت هم جیفه بودی جیفه را برای مردگیش جیفه گویند نه برای بوی زشت و فرخجی
گوش ظاهر این سخن را ضبط کن
گوش جانش جاذب اسرار کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
من کی باشم که بگویم عفو کن
ای تو سلطان و خلاصهٔ امر کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
باز گفتی جان مادر قبض کن
طفل را بگذار تنها ز امر کن
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۴
ای عزیز من ستمکاری مکن
بیش ازین بر بندگان خواری مکن
چون تو را دادم دل و جان و جهان
دلبرا آخر جگرخواری کن
از من بیچاره چون زارم ز غم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر
آهنین نعلینی اندر پا فکن
سنگ خارا بر شکاف و کوه کن
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۳ - در بیان آنکه انسان هر چه از نیک و بد میکند صورت همه در عالم معنی به وی بازگشت خواهد نمود. و تحریض بر آنکه نیکی دربارۀ خلایق موجب رضای خالق است.
بد مباش و بد مگوی و بد مکن
چون چنین کردی تویی مقصود کن
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۶ - اشارت به مناسبت میان خلق و خالق و تحقیق آنکه هر چه هست حق است و عالم نمود وهمی بیش نیست.
نیست چون گم می شود اندیشه کن
هست گوید تا که گوید کن بکن