مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق
مسجدی بر ره بد و بانگ صلا
آمد اندر گوش سنقر در ملا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۳ - ربودن عقاب موزهٔ مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
اندرین بودند کآواز صلا
مصطفی بشنید از سوی علا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۶ - جواب حمزه مر خلق را
نه جزای آن زنا بود این بلا
چوب کی ماند زنا را در خلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
عاشقم من کشتهٔ قربان لا
جان من نوبتگه طبل بلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۵ - نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
گفت ای جان رمیده از بلا
وصل ما را در گشادیم الصلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
تا نیاید بر ولا ناگه بلا
ترس ترسان رو در آن مکمن هلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۳ - خشم کردن پادشاه بر ندیم و شفاعت کردن شفیع آن مغضوب علیه را و از پادشاه درخواستن و پادشاه شفاعت او قبول کردن و رنجیدن ندیم از این شفیع کی چرا شفاعت کردی
وآن ندیم رسته از زخم و بلا
زین شفیع آزرد و برگشت از ولا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۰ - تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه
دادی انصاف و رهیدی از بلا
تو عدو بودی شدی ز اهل ولا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۷ - فرستادن اسرافیل را علیهالسلام به خاک کی حفنهای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیهالسلام
در دمی در صور گویی الصلا
برجهید ای کشتگان کربلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۴ - قصهٔ ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانش را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل
میرود هر روز در حجرهٔ خلا
چارقت اینست منگر درعلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۶ - غالب شدن حیلهٔ روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه
نقل بر نقلست و می بر می هلا
بر مناره رو بزن بانگ صلا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
که نگنجیدم در افلاک و خلا
در عقول و در نفوس با علا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پایمرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبهای باز نگردد الی آخره
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمیگنجی تو در شهر و فلا
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸
ای تو را رخ فتنه و بالا بلا
دیده از تو فتنه بیند یا بلا
زلفی از سر تا به پا آویختی
هستی القصه ز سر تا پا بلا
خطت آغاز دمیدن می کند
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۶ - در بیان تاثیر صحبت و خواص آن و فایدۀ مصاحبت فقرا و اولیا
صحبت اهل دلان بگزین دلا
جان فدای راه ایشان کن هلا
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۳ - در بیان آنکه انسان هر چه از نیک و بد میکند صورت همه در عالم معنی به وی بازگشت خواهد نمود. و تحریض بر آنکه نیکی دربارۀ خلایق موجب رضای خالق است.
صبر کن در محنت و رنج و بلا
جان فدای عشق جانان کن هلا
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۶
تازه گردید از تو جان مبتلا
تو مگر کردی گذر از کربلا؟
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۰ - فی أن البلایا و المحن فی هذا الطریق، وان کانت عسیرة، لکنها علی المحب یسیرة بل هی الراحة العظمی والنعمة الکبری
ایها القلب الحزین المبتلا
فی طریق العشق انواع البلا