عطار » اشترنامه » بخش ۸ - جدا شدن آدم و حوا از یكدیگر
زآب چشم او بسی دارو برست
ز آب چشم خود جهانی را بشست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
شاهباز آمد بدام او نشست
در کشید او دام و پایش هر دوبست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
چون کنم ای دل چو حکم یار هست
میشوم اینجایگه من پای بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
هر دو پای شاهباز آنگه به بست
شاد و خرم بامداد از جای جست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
شاهباز جان دگر ناید بدست
گر بگریی خون، تو جای اینت هست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
در زمان نزدیک عیسی خوش نشست
گشت خاموش و لبان خود به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
کس نمیداند که این گور که است
لیک گوری سهمناک و بس مهست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
ناگهان دیدم که آن بد اصل جست
در پس پشت و دودست من به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
آورید اینجا که این گور منست
خیمه و خرگاه در اینجا به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
هرچه بینی دشمنش اندر پی است
هر چه نیک انگاری آنگه زان بدست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
پادشاه اول و آخر حقست
پادشاه پادشاهان مطلق است
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
تو گواهی ده که عیسی بر حق است
هست روح اللّه وحی مطلقست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
شکر حق کرد و برو مالید دست
پیش آن قوم آنگهی شادان نشست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
آورید اقرار بر من از نخست
تا ازین پس کارتان آید درست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
حکم کرد او از ازل هرچه که هست
تا شود پیدا بجمله پای بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
گر ترا سنگی زند معشوق مست
به که از غیری گهر آری بدست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
مرگ حقست و قیامت هم حق است
این یقین است از خدا و مطلقست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
او ز نور و نور او نور حقست
هیچکس این سر نبیند مطلق است
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
جمله ذرّات از خود یکرهست
هر کسی بر وصف خود زان آگه است