مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷
آفتابا سوی مه رویان شدی
چرخ را چون ذرهها برهم زدی
آتشی در کفر و ایمان شعله زد
چون بگستردی تو دین بیخودی
پست و بالا عشق پر شد همچو بحر
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
چون که تو ینظر بنار الله بدی
در بدی از نیکوی غافل شدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی
گر سلیمان را چنین مرغی بدی
کی خود او مشغول آن مرغان شدی؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست به مقام استغراق
چون بطوفی خود بطوفی مرتدی
چون به خانه آمدی هم با خودی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد
ای دریغا مر ترا گنجا بدی
تا ز جانم شرح دل پیدا شدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش
آنک عالم مست گفتش آمدی
کلمینی یا حمیرا میزدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم عاطل و باطل بدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
بلک از دجله چو واقف آمدی
آن سبو را بر سر سنگی زدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
گر نبودی نوح را از حق یَدی
پس جهانی را چرا بر هم زدی؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
کاشکی آن زخم بر تن آمدی
تا بُدی کایمان و دل سالم بُدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۳ - آتش افتادن در شهر به ایام عمر رضی الله عنه
آتش از استیزه افزون میشدی
میرسید او را مدد از بی حدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
هر که را آن حکم بر سر آمدی
بر سر فرزند هم تیغی زدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
پس بنیآدم مکرم کی بدی؟
کی به حس مشترک محرم شدی؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۴ - خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به ظن آنک گاو اوست
از من ار کوه احد واقف بدی
پاره گشتیّ و دلش پرخون شدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع
عکس ذوق آن جماعت میزدی
وین دلم زان عکس ذوقی میشدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۹ - مثل
گفت او این را اگر سقفی بدی
پهلوی من مر تو را مسکن شدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
تا نگردد نیکوی ما بدی
اینک گفتم هم نبد جز بیخودی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود
نور گوهر نور چشم ما شدی
هم سؤال و هم جواب از ما بدی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۲ - به راه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن
ور بدیدی کی به جان بخلش بدی؟
بهر یک جان کی چنین غمگین شدی؟